درجایی که برای گردشهای روزمره مشهور بود، نهچندان دور از [شهر] چینگدائو
روزی عاشقی که رهاشده بود به این فکر افتاد که زندگیاش را دقیقاً در همانجایی پایان دهد که بیش از همه از آن لذت برده بود، و بنابراین، نزدیک رستوران، خود را از [بالای] صخره به درون درّه پرت کرد. این عاشقِ مبتکر، مقلّدانی یافت و خیلی طول نکشید که این قسمتِ صخرهای به همان اندازه که [به مکانی رمانتیک] مشهور بود، به جایگاه جمجمهها مشهور شد.
با این شهرتِ تازه، بههرحال دمودستگاه آقای مینگ آسیب دید؛ هیچ جوانمردی جرئت نداشت بانویش را بهجایی ببرد که هرلحظه باید آماده دیدن آمبولانسی باشد که از راه میرسد. کسبوکار آقای کینگ بدتر و بدتر شد و چیزی برای او باقی نمانده بود مگر اندیشیدن به نقشهای. روزی او خود را در اتاقش حبس کرد. وقتی دوباره پدیدار شد، بهسرعت به ایستگاه برقی در نزدیکی آنجا رفت. پس از چند روز سیمی ظاهر شد که در سرتاسر لبه بیرونی قسمت رمانتیک صخره کشیده شده بود. تختهای که از آن آویزان بود این کلمات را بر خود داشت: خطر! ولتاژ بالا! خطر مرگ!» از آن به بعد، کسانی که در فکر خودکشی بودند از این ناحیه دوری میکردند و کسبوکار آقای مینگ همچون گذشته رونق گرفت.
فراخوان سومین جشنواره بین المللی کاریکاتور مدرسه ۲۰۲۰
هنر و اندیشه رهایی: تأملاتی درباره «هنر انتقادی» و گرایشهای آن نویسنده: پوریا جهانشاد
آقای ,مینگ ,رمانتیک ,مشهور ,بود، ,کسبوکار ,آقای مینگ ,از آن ,بود و ,خود را ,که در
درباره این سایت